نگماریوم

فعلا عنوان ندارد

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۹ ب.ظ

مدت زیادی است که دنبال کبریت میگردم.

نمیفهمم میلم به روشن کردن سیگار بیشتر است یا آتش زدن اینجا.

تازگی، از تخت میترسم. سریع بلند میشوم و موهایم را میبندم. موهایم از من میترسند. شب ها به خیابان میزنم و هر بار میپرسم: مگر خیابان چه دارد؟ جز جنازه بچه ها گربه ها در جوب و پیرمردی قوز کرده که با لگد به آنطرف پرتشان میکند. 

مگر خیابان چه دارد؟ جز صدای انگشت هایم روی کلیدهای سرد تلفن عمومی و صدای کوبیده شدن گوشی بر تن زمخت باجه، خیلی قبل از انکه تو فرصت کنی بگویی الو...

مگر خیابان چه دارد؟ جز ته سیگارها. یادت هست؟ ته سیگارهای زیر بوته رونده گل را میشمردی تا من برسم. مثل گوسفندهای قبل خواب. حالا دیگر نمیرسم. و تو هرشب راهت را میکشی، میروی سمت خانه. چای ات را دم و سیگارت را دود. تو میروی میخوابی. و من از کابوس دوباره ام میپرم. توی جوی زیر بوته گل رونده مرده بودیم. پیرمرد ما را با لگد تکان میداد. 

 من از تخت میترسم و از تکرار بوق باجه تلفن. از مبادای اینکه صدایم را نشناسی. و از موهایم میترسم، و از اینکه تو موهایم را به یاد نیاوری. مینشینم کف اتاق، موزر را بر میدارم. موهایم حق داشتند از من بترسند. بعد به تخت نگاه میکنم. و از تخت میترسم و میروم سمت اشپزخانه. کبریت میخواهم. 



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۶
نگمار یوم

نظرات  (۲)

چراغ کامنت ها را چه کسی روشن میکند؟ :)

پاسخ:
بعد خدا و آقای کوشا ساعی، تو:) همیشه تو! :) 

من درخت میشم مریم، میوه میدم برات انجیر 

پاسخ:
و از دهنت آتیش میاد؟ :))) /_\ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی