نگماریوم

راه های به تو رسیدن

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۵ ق.ظ

میخواستم برایت شعر بگویم، توک زبانم بود: نظاره میکنم از دور و چه کوتاهند دست هایم... میخواستم برایت شعر بگویم، ولی سیل به خانه ام رسید. حالا رنگ ماهی ها شده ام، حباب های روی آب فریاد ابیات من اند. 

در زندگی بعدی ام، نهنگ خواهم شد. با چشمانی پر امید جانم را به ساحل تو میریزم. شاید هم در راه، تلف شوم. تقصیر من نیست، تقصیر من نیست. بوی تو را میدهم و عالم به بوی تو جاذبه دارد. صخره ها خودشان را به من کوبانده اند. و اگر لاشه نهنگم هم به تو نرسد دوباره برایت شعر میگویم: نظاره میکنم از دور و چه کوتاهند دست هام...

 و اگر دوباره زندگی بر من آوار شود_ که حتما هم میشود_ و سیمان روزمرگی دهان شعرم را گل بگیرد، آن وقت ساز خواهم شد. ساز که به تنهایی لال است و علیل.

و اگر همچو امروزی دست هایت، به بافتن موی معشوقه ای مشغول، صخره ای میشوم که خودش را به بوی نهنگ تو میکوبد و ساحلی خواهم شد که نهنگت را به بغل مرگ میگیرد و حباب های روی آب میشوم بعد تمنای غریق تو و سیل به خانه ام رسیده ام میشوم و بعد مرا میمیرم و جسدم را گل میرویم و منتظر می مانم تا دستان تو بغلم بگیرند و بگذارند لای آن لطیف بی انتها، لای موهای معشوقه ی امروزت. نظاره میکنم از دور و چه کوتاهند دست هام...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۵
نگمار یوم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی